شیرازتون

در طول سفرشان، اینویاشا، کگومه و گروهشان توسط منوومارو، یک هیولا که به دنبال تسایگا، شمشیر اینویاشا، است، مورد حمله قرار می‌گیرند تا هدفی ناشناخته را دنبال کند.

During their journey, Inuyasha, Kagome and their party are attacked by Menoumaru, a monster who is looking for Tessaiga, Inuyasha's sword, to an unknown end.

یک سلول سفید خون پلیس، با کمک یک قرص سرماخوردگی، باید جلوی یک ویروس کشنده را بگیرد تا از نابودی انسانی که در آن زندگی می‌کنند، به نام فرانک، جلوگیری کند.

A policeman white blood cell, with the help of a cold pill, must stop a deadly virus from destroying the human they live in, Frank.

مردی در رویایی قدم می‌زند و با افراد مختلف ملاقات می‌کند و درباره معانی و اهداف جهان بحث می‌کند.

A man shuffles through a dream meeting various people and discussing the meanings and purposes of the universe.

میکی و همه دوستانش پس از گرفتار شدن در برف، در خانه موش جشن کریسمس خود را برگزار می‌کنند.

Mickey and all his friends hold their own Christmas party at the House of Mouse, after being snowed in.

یک پسر بچه هشت ساله نابغه و دوستانش باید والدینشان را نجات دهند بعد از آن که بزرگ‌ترها توسط بیگانگان ربوده می‌شوند.

An eight-year-old boy genius and his friends must rescue their parents after the adults are abducted by aliens.

در حین جابجایی خانواده‌اش به حومه شهر، یک دختر ۱۰ ساله غمگین به دنیایی وارد می‌شود که توسط خداها، جادوگران و ارواح حکمرانی می‌شود و در آن انسان‌ها به حیوانات تبدیل می‌شوند.

During her family's move to the suburbs, a sullen 10-year-old girl wanders into a world ruled by gods, witches and spirits, and where humans are changed into beasts.

یک ارباب بدجنس موجودات داستان‌های پریان را به مرداب یک اَورِ بدخلق تبعید می‌کند، که باید برای بازپس‌گیری زمینش به یک ماموریت برود و یک شاهزاده خانم را از دست ارباب نجات دهد.

A mean lord exiles fairytale creatures to the swamp of a grumpy ogre, who must go on a quest and rescue a princess for the lord in order to get his land back.

برای تأمین انرژی شهر، هیولاها باید بچه‌ها را بترسانند تا جیغ بزنند. اما بچه‌ها برای هیولاها سمی هستند و پس از آن که یک بچه از دست آنها فرار می‌کند، دو هیولا متوجه می‌شوند که ممکن است همه چیز آنطور که فکر می‌کردند نباشد.

In order to power the city, monsters have to scare children so that they scream. However, the children are toxic to the monsters, and after a child gets through, two monsters realize things may not be what they think.